-
در معرض استفاده!
شنبه 29 شهریور 1393 15:45
گفت :آدم با آرایش زیبــــاتره...تـــــازه خواهانم زیــــاد تر داره! گفتم:فکر کن یه نفر دو تا شکولات بهت تعارف کنه که یکیش باز باشه و یکیش بسته! کدومو بر میداری؟ چند لحظه مکث کرد و گفت:خوب معلومه اونــــی که بسته بندی داشته باشه! گفتم:خوب خوردن اونی که بازه راحت تره ! گفت:کثیـــــفه بابا! مریض میشم گفتم:دخترایی که حجاب...
-
از دست رفته
جمعه 28 شهریور 1393 13:30
آقای دکتر عزیز! این نامه موقعی به دست شما می رسد که دیگر من زنده نیستم. قصه ای که برای شما می نویسم، جریانی است که هیچ کس از آگاه نیست؛ و از شما نیز می خواهم که به مادرم چیزی نگویید، چون گناه من به گردن اوست. آری مادرم گناهکار است. او زنی خشن، خودپسند، سختگیر و بی رحم است. برای تربیت من که تنها فرزندش بودم، رنج بسیار...
-
حیای چشم
جمعه 28 شهریور 1393 13:14
سه برادر در شهری زندگی می کردند ؛ برادر بزرگتر 10 سال روی مناره ی مسجدی اذان می گفت و پس از 10 سال از دنیا رفت . برادر دوم نیز چند سال این وظیفه را ادامه داد تا عمر او هم به پایان رسید . به برادر سوم گفتند : این منصب را قبول کن و نگذار صدای اذان از مناره قطع شود . اما او قبول نمی کرد . گفتند : مقدار زیادی پول به تو می...
-
جوان مودب
پنجشنبه 27 شهریور 1393 15:58
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ مرد که اصلاً توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود ، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت ، یقه جوان را گرفت و عصبانی ، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود ، او را به دیوار کوفت و...
-
*بنـــــامـ حقیقت عشق*
پنجشنبه 27 شهریور 1393 14:16
بنام آفریدگار آسمان و خورشید آفریدگار ماه... بنـــــام آفریدگار بــــانوی عشق،بـــانوی مهر و... بـــانوی مــاه... درود بر پیام آور رسالت و وحی و خاندان پاک و طاهرش... درود بر بـــانوی کرامت اسوه ی نجـــابت و راهنمای سعادت... اینجا خانه ی نجابت است.... بانـــــام بانوی ماه ،سخن پاکی و قیمت است... اینــجا سردرش نـــام...